* لطفا خودتونومعرفی کنین وشرایطتون رو واسمون توضیح بدین .
سلام علیکم
بنده جواد رمضانینیا رتبه ۸۰۰۰ دانشجوی پرستاری ورودی۸۹ و انصرافیه ۹۰ رتبه ۷۷۹منطقه ۲ آزمون سراسری سال ۱۳۹۱ و دانشجوی رشته دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی بابل هستم و خوشحالم که در خدمتتون هستم. انشاالله که حرف های بنده حقیر برای بچه های کنکوری مفید باشه و وقتی رو که صرف خوندن این مطلب میکنند خدای نا کرده بههدر نره.
من اینو باید بگم که سال ۸۹ در کنکور شرکت کرده بودم ولی بدلیل عدم آگاهی و همچنین نداشتن منابع خوب و برنامهریزی مناسب ، نتونستم به نتیجهای که مدنظرم بود برسم. این شد که با رتبه هشتهزار منطقه ۲ پرستاری بابل قبول شدم. باز هم بدلیل عدم آگاهی از دانشگاه ها و رشته های دانشگاهی ، همچنین خدمات رفاهی دانشگاه ها و اینکه ممکنه دانشکده یک دانشگاه توی یه شهر دیگه ای باشه بعنوان مثال دانشکده پرستاری حضرت زینب(س) آمل که مربوط به دانشگاه علوم پزشکی بابل بود.
سال ۸۹ بعد از اومدن رتبهام با خیلیا مشورت کردم هرکی هم یه چیزی میگفت.یکی میگفت بمون یکی میگفت برو خلاصه تصمیمم این شد که برم.
موقع ثبت نام فهمیدم که دانشکده پرستاری آمل خوابگاه نداره!!! از طرفی
وضعیت مالی خانواده من زیاد خوب نبود.من از همون ترم اول دنبال انصراف بودم
اما آموزش دانشکده میگفت دو سال از کنکور محروم میشم و من بیخیال انصراف
شدم.
ترم اول گذشت و من نتونستم با پرستاری کنار بیام تا اینکه عید سال۹۰ با
بسیج دانشگاه رفتم اردوی راهیان نور. توی اردو خب بچه های پزشکی و
دندانپزشکی و باقی رشته ها هم بودن.اونجا با محمد امین نصرتی دانشجوی پزشکی
ورودی ۸۹ آشنا شدم و الان هم توی دانشگاه یکی از بهترین دوستامه.محمدامین
وقتی داستانم رو شنید بهم گفت تو فقط یکسال از کنکور محروم میشی نه دو سال
واگه شک داری میتونی از سازمان سنجش بپرسی.اردو که تموم شد تو تعطیلات عید
نوروز به سنجش زنگ زدم،اونا هم گفتن فقط یک سال محروم میشم و سال ۹۱ میتونم
کنکور بدم.با یه مشاور هم مشورت کردم و از اونجا بود که تصمیم گرفتم
انصراف بدم و یکبار دیگه تلاش کنم.
من برای خودم برنامهریزی کردم و همون موقع که دانشگاه بودم آیات دین و
زندگی رو حفظ میکردم،از طرفی اردیبهشت هرسال دانشجوها رو میبرن نمایشگاه
بینالمللی کتاب تهران من بن خودم و چندتا از بچهها رو گرفتم و رفتم
نمایشگاه و کتابایی که لازم داشتم رو تهیه کردم،موقعی که دانشگاه بودم برا
خودم برنامه میریختم که تابستون چکارکنم، بهار چکار کنم و…،از طرفی
میدونستم فیزیک و ریاضیمم ضعیفه ! پس برنامه تابستون رو گذاشتم برای کار
کردن تا بتونم مخارج کلاس کنکور رو بدم و فقط کلاسای فیزیک رو بهصورت منظم
میرفتم.کلاس ریاضی رو وقت تلف کنی میدونستم و زیاد ادامه ندادم.البته
روزایی که کلاس داشتم داداشم میرفت بهجام کار می کرد و من اون روز شیمی و
فیزیک میخوندم.برنامه ریخته بودم که شیمی و زیست رو هم کلاس برم اما منابعی
که داشتم خیلی عالی بود و من رو اغنا میکرد .
– چه زمانی تصمیم گرفتین به صورت جدی استارت کنکورتون رو بزنید؟
همونطور که عرض کردم قبلا تو دانشگاه مقدمه رو چیده بودم و از تابستون شروع کردم .
– وقتی استارت کنکور رو زدین خودتون رو قرنطینه کردید یا نه به تفریحاتتون ادامه میدادین؟
رابطم رو با دوستام نگه داشتم ولی خب مثل قبلا دیگه باهاشون بیرون نمیرفتم
از طرفی یکی از دوستام که خیلی با هم صمیمی هم هستیم کنکور وکالت داشت و
من بعضی اوقات برای تنوع هم که شده میرفتم پیشش با هم درس میخوندیم .
– چرا تصمیم گرفتید دوباره برگردید و مسیر زندگیتونو عوض کنید؟
همینطور که گفتم دلیل انصراف من هم موضوع مالی بود چون ما توی آمل مجبور
بودیم خونه اجاره کنیم و طبیعتا اجاره خونه کلی برای ما هزینه داشت .
و هم اینکه بدلیل روحیهای که دارم نمیتونستم با رشته پرستاری کنار بیام
– به نظرم خیلی ریسک بزرگیه از شروع دوباره نمیترسیدین؟
ریسک یعنی اینکه خودتو به کسی نسپاری و پشت و پناهی نداشته باشی که در
صورت شکست ، کمر آدم خورد میشه . اما من به خدا توکل کردم و تمام جوانب کار
رو بررسی کردم با اهل فن مشورت کردم و توانایی های خودم رو دیدم بعد با
توکل به خدا قدم در راه گذاشتم و نتیجه رو به خدا سپردم پس من ریسک نکردم
بلکه توکل کردم
– از اول مسیری که شروع کردین چقدر به موفقیت خودتون ایمان داشتین؟
ایمان صددرصدی داشتم به قبولیم
– چطوری با استرس هاتون مقابله میکردین ؟
من به این باور رسیده بودم که قبول شدنم توی رشته پزشکی صد در صده مثل
الان که فکر میکنم صد درصد توی کنکور تخصص جراحی قبول میشم…! به همین دلیل
استرس زیادی نداشتم و یه جورایی آدم بیخیالیم و اگه جایی کم می آوردم(خصوصا
توی ریاضی)به جای استرس داشتن و غصه خوردن تلاشم رو بیشتر می کردم تا
بتونم از پسش بر بیام .
– منبع انرژی و نیروی محرکتون شخص خاصی یا چیز خاصی بود ؟
من رتبه و درصد و رشته و شهر قبولی یه سری از کنکوریا رو به دیوار اتاقم
زده بودم و همینکه میدیدم اونا با چه درصدای نه چندان زیادی چه رتبه هایی
خوبی آوردن انرژی میگرفتم. البته ارسلان جهانتیغ دانشجوی داروسازی شهید
بهشتی ورودی ۹۰ هم بهم انرژی میداد .
– جمله ای بود که رو درو دیوار اتاقتون بنویسید و بهتون انرژی بده؟
جمله ای که روی دیوار اتاق زده بودم و همیشه جلوی چشمم بود – keep moving forward یعنی به حرکتت ادامه بده
– وقتایی ک دیگ خسته میشدین و نمیتونستین ادامه بدید چه فکری باعث میشد دوباره استارتون رو محکمتر بزنید؟
قاعدتا فکر کردن به اینکه پدر و مادرم چقدر سختی کشیدن تا من بتونم درس
بخونم خستگی رو از تنم بدر می کرد.شاید این جمله رو از افراد زیادی شنیده
باشید و براتون کلیشه ای شده باشه ولی واقعا پدر و مادرم توی شرایط سختی
بودن و این باعث میشد بیشتر درس بخونم تا بتونم زحماتشون رو جبران کنم
البته تا الان که قسمت نشده انشاالله سه چهار سال دیگه از خجالتشون درمیام
.
– درسی بود که ازش خوشتون نمیومد؟چجوری باهاش کنار میومدین؟
من با عربی و ادبیات مشکل داشتم و مشکلم با عربی رو با خوندن یه کتاب خوب
حل کردم و مشکل ادبیات را با ریز ریز کردن مطالب به این صورت که روزی چندتا
لغت و یکی دوتا تاریخ ادبیات حفظ میکردم و تکوتوک آرایه و درک مطلب هم
کار می کردم.
– خوشگل ترین آرزوتون تو اون دوران چی بود؟
خوشگل ترین آرزوم تهران قبول شدن بود دوست داشتم مثل دوستم داروسازی
شهیدبهشتی قبول شم و یادمه عید ۹۱ پایتخت رو میدادن و من با حسرت اونو نگاه
میکردم البته داروسازی شهیدبهشتی که هیچ داروسازی تهران هم قبول شدم اما
به توصیه دوستان و خصوصا اون دوستی که گفتم داروسازی شهیدبهشتی میخونه از
رفتن به تهران منصرف شدم و رسیدم به دندانپزشکی بابل.
– به یاد ماندنی ترین یا خنده دارترین خاطره دوره کنکورتون؟
معلم فیزیک من خیلی انسان خوبی بود و از وقتی که داستانم رو بهش گفتم منو
سر کلاس دکتر صدا میکرد.سر کلاس فیزیک خیلی می خندیدیم و از کلاس لذت می
بردم.معلم مون جوان بود و اهل بذله گویی.یک روز سر کلاس با بچه ها کل
انداخت که من پرشم زیاده و میتونم با یک جهش دو متر جابهجا بشم.حالا شما
فکر کنید یک انسان صد کیلویی با صدو نود سانتیمتر قد سرکلاس درس دومتر جهش
کنه…این جالبترین خاطره من بود
– از حال و هواتون تو ماه های آخر و روزای آخر برامون بگین؟
اون آخرا دیگه مطمئن بودم که پزشکی قبول میشم و ساعت مطالعهام افزایش پیدا کرده بود…
– از جلسه که بیرون اومدین اولین فردی که باهاش روبه رو شدین کی بود؟چه احساسی داشتین؟
اولین نفری که بعد کنکور باهام حرف زد یکی از دوستام بود که بهم گفت دکتر شدی دیگه؟ واحساس خوشحالی!!
– لحظه ی انتظار دیدن نتایج اولیه چه احساسی داشتین؟
روز نتایج اولیه من سر کار بودم توی یه ساختمون در حال ساخت کنار دست
اوستا بودم وبنایی میکردم. قرار بود پدر و مادرم ساعت ۲ بعدازظهر که تعطیل
میشدم بیان دنبالم.رفتیم چندتا کافی نت سر زدیم همه جا شلوغ بود و سایت
سنجش باز نمی شد.یکی از همین کافی نت ها که رفتم توی یکی از کامپیوترها
برای چند لحظه سایت باز شد و من فقط شانس اینو داشتم که رتبهام رو
ببینم.باورم نمی شد رتبهام اینقدر خوب شده باشه ولی این واقعیت داشت .
– خدارو شکر به خیر و خوشی تموم شد!رتبه و درصدهاتون رو برای بچهای گلمون بگین !
ادبیات ۵۰ وخورده ، عربی ۵۰ وخورده ، معارف حدود ۷۰، زبان حدود ۴۰(البته
به خاطر اعتماد به نفس کاذبی که داشتم در طول سال کنکور زیاد روی زبان وقت
نذاشتم) ، ریاضی حدود ۵۰ ، زیست ۸۲ ، فیزیک ۷۰ ، شیمی ۶۶
– کی بیشتر از همه تو موفقیتون نقش داشت؟
دوستم مسلم صحراگرد وکیل پایه یک دادگستری که با هم درس میخوندیم و واقعا
ازم حمایت میکرد و بهم روحیه میداد و اونم همون سال وکالت قبول شد و امین
کاشکی یکی دیگه از دوستام که واقعا خیلی کمکم کرد و همینطور پدرو مادر و
آبجی های خوبم محیط آرامی رو برام مهیا کردن .
– حالا که آقای دکتر شدین و به رویاهاتون نزدیک تر دوست دارید آیندتونو چجوری بسازین؟
دارم کم کم برای امتحان تخصص آماده میشم و اگه بازم خدا کمکم کنه
انشاالله توی رشته جراحی یا ارتودنسی ادامه تحصیل میدم و استاد دانشگاه
میشم
– توی چند کلمه احساست رو راجع به این کلمات زیر بگین!
لبخند مادر… عاشقشم
زحمت پدر….عامل موفقیتم
صبح کنکور …روز بدون استرس
شکست…..پلی به سمت پیروزی
دندان پزشکی….ترکیبی از علم و هنر
– وکلام آخر یه نصیحت به بچه های عزیز کنکوری سایتمون؟
دوستان عزیز کنکور یک هدف نیست بلکه راه رسیدن به هدفه
هیچوقت رشته دانشگاهی شخصیت اصلیتونو نمیسازه و شخصیت انسانی خودتونو باید
حفظ کنید و وقتی وارد دانشگاه شدید نگید که اینجا دیگه آخر خطه بلکه تازه
اول راهه و باید بکوشیم تا به جامعهمون خدمت کنیم