یک روزی از روزها دانشمندی آزمایش جالب انجام داد.او یک آکواریوم ساخت
و با قرار دادن یک دیوار شیشه ای در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش ماهی بزرگی قرار داد ودر بخش دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد
علاقه ی ماهی بزرگ بود ادامه مطلب... و دانشمند به او غذای دیگری نمی داد.او برای شکار
ماهی کوچک،بارها وبارها به سویش حمله برد ولی هربار با دیوارنامرئی که
وجود داشت برخورد می کرد.همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقه اش
جدا می کرد.پس از مدتی ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت.
او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم وشکار ماهی کوچک،امری محال و
غیرممکن است.
در پایان ، دانشمند شیشه ی وسط اکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت،
ولی هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت.
می دانید چرا؟
دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت ، اما ماهی در ذهنش دیواری ساخته بود که از دیوار
واقعی سخت تر و بلندتر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود!
اگر ما در میان اعتقادات و باورهای خویش جست جو کنیم،بی تردید دیوارهای بلند و
سختی را پیدا خواهیم کرد که نتیجه ی مشاهدات و تجربیات ماست و خیلی از آن ها
وجود خارجی نداشته بلکه زائیده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جای دارند.
- ۹۵/۱۰/۰۷